سلام سلام
دیشب مواد پنکیک رو آماده کردم گذاشتم تو یخچال،ساعت شش صبح پاشدم اول چای ساز رو زدم ،دوتا تخم مرغ گذاشت ابپز شه.....زیر تابه رو روشن کردم که گرم شه برای پنکیک.....
دوتا سوسیس خرد کردم صدای خاموش شدن چای ساز اومد ،چای دم گذاشتم....
مواد پنکیک رو ریختم تو قیف،اه اولی خراب شد شکلش....
داشتم ناامید میشدم گفتم بزار تلاشمو بکنم،
اخه کی فکرشو میکرد سارای خابالو ساعت ۶ از خواب بیدارشه صبحانه چیتان پیتان کنه😅
سوسیسا سرخ شدن بی تخم مرغ برای دختر با تخم مرغ برای پدر.....
بیدار شدن تشستن به خوردن....
حالا همچی دست ب دست هم میده که من ناامید شم،قیف از کنار سوراخ شد،ای خدا......تند تند با عصبانیت قیفو عوض کردم،رضا میگه چیه سارا چرا عصبی هستی؟هیچی ،چیزی نیست....سارا سر صبح چی شده،یه نگاه کردم بهش برگشتم سر کارم ولی دیدم ک دلخوره از طرز جواب دادنم🤦♀️با قیف جدید خاستم مواد بریزم دستم گرفت به لبه تابه🥲آخ سوختم،البته تو دلم گفتم چون ممکن بود پاچه بگیرم ترجیح دادم بروز ندم که سوختم🤭
تخم مرغارو پوست کندم با اسلایسر حلقشون کردم.....
رسیدم به قسمت سخت چشم و دهن کشیدن....سخت بود ولی سعی کردم خوب شه،
صدای دلخورش که آروم گفت خداحافظ اومد!پررو پررو بدون اینکه برگردم طرفش زیرلب گفتم بسلامت🙈
سینی ک تکمیل شد به دختر نشون دادم گفت وای مامان چقد خوشکل شده😍رضایتو دیدم تو صورتش....
تو دلم گفتم آخیش
چشم افتاد به ساعت،گفتم وایییییییی بدو دیر شد بدو.....
خودمم بدو بدو یه عکس انداختم شال ومانتو شلوار پوشیدم عینک دودی هم زدم رنگ وروی پریده وپف کردمو کسی نبینه😆
دختر بردم مدرسه تو راه برگشتم صفحه اسمسو باز کردم نوشتم منظوری نداشتم
ببخشید....💙
صبح تو خونه ما اینجوری گذشت😁اخ اخ اگه اشپزخونه رو ببینی رفیق🤭
۱۴۰۲/۰۷/۲۴
#چالش_صبحانه_سلامت#چالش_لب_پنجره#پنکیک#تخمرغ
...